بابام .....قویترین فرشته نگهبانم
دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستت بگیری پدرته ودیگه از هیچ چیزی نترسی دستای گرم ومهربون پدرته هر کجای دنیا هم که باشی چه باشه چه نباشه قویترین فرشته نگهبان پدرته عمه جون وقتی بزرگ بشی متوجه این موضوع خواهی شد.
نویسنده :
عزیز عمه جون
14:35
صدف دل عمه
اجازه است که عشقت رو تو کوچه ها داد بزنم؟ پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟ اجازه هست که هر نفس ترانه بارونت کنم؟ ماه وستاره رو بازم فدای چشمونت کنم؟ اجازه است خنده هات قلبمو از جا بکنه؟ بهت بگم عاشقتم:دوست دارم یه عالمه؟ اجازه است که نگاهاتو تو خاطرم قاب بکنم؟ چشمی که بد خواهمونه به خواب بکنم؟ اجازه فریاد بزنم: تو قلبمی به تا ابد؟ اجازه است دریا بشم: کویر رو پیمونه کنم؟ تو صدف دلم بشی من تو دلت خونه کنم؟ عشقم نفسم عمرم عزیرم عمرم نفسم
نویسنده :
عزیز عمه جون
14:58
سرگرمی های ملیسا
الان که تقریبا 6ماه و20 روزه هستی کم کم داری 4 دست وپا خودت رو رو زمین میکشی وزود خسته میشی ومیخوای برت داریم.صداهایی مثل ببب ببب ازخودت میشنویم جوجوی عمه وقتی غذا میخوری فوت میکنی بیرون ولباسات رو کثیف میکنی مامانی هر قدر که واست پیش بند می بنده باز کثیف میکنی لباس هات رو .سر سفره افطاری که همه چیز سر سفره است توهم این همه چیز میبینی ومیخوای تو هم میخوای بخوری انگار که تو هم روزه بودی نماز روزه هات قبول پرنسس عمه اما تو مهربونم کوچولویی.وقتی بازی میکنی محکم پاهات رو زمین میکوبی. واز موبایل هم که بیشتر از هر چیزی خوشت میاد .وقتی اهنگ واست باز میکنم میخندی بلند ودست وپاهات رو تکون میدی........... عمه جون عاشق دیدن کار تونهای رنگی هستی برای همی...
نویسنده :
عزیز عمه جون
19:18
جیگر عمه
ملیسا روز به روز که میگذره توشیرین وشیرین تر میشی اداهات بامزه اند عمه جون همون روزی که مریض بودی خدا میدونه چقدر غصه خوردم اصلا حال وحوصله نداشتی الهی من فدای اون دست وپای کوچولوی قشنگت بشم هرقدر باهات بازی میکردیم اصلا حوصله نداشتی وگریه میکردی عشقم نفسم عمرم از خدا میخوام دیگه مریض نشی و لبت رو همیشه خندون ببینم //یه دونه ای // عاشقتم فسقلی بانمک من. عمه جون قول میدم عکسات رو هم بذارم........
نویسنده :
عزیز عمه جون
19:17
ملیسا تب داشتی
سا تب داشتی عزیزم این رورها که ماه رمضان است ومهمونی دعوتیم میریم خونه اقوام 18رمضان خونه دایی بابات دعوت بودیم که خیلیم خوشگل شده بودی همه هم بغلت میکردن وبوست میکردن وتو گریه میکردی با غریبه ها حال نمیکنی این طور بگم عمه جون. حتی وقتی ما هم وقتی برات ادا در میاریم هم پیش غریبه ها نمی خندی قربونت برم. بابات اومد سراغمون تا بیاره خونه منومامانی رو رسوند خونه ولی تو ومامانت رو بابایی برد پارک وتو از شب تب داشتی تا دیروز ./البته اینم بگم هوا خیلی گرم بود/مامان جون خیلی برات زحمت کشید بردنت درمونگاه چون نمیتونستیم تبت رو پایین بیاریم .برای بار دومم باباجون بردتت درمونگاه واز اونجا که برگشتی کلی حالت بهتر شده بوده بود تبت از 38:2کمتر نمیشدمامان ج...
نویسنده :
عزیز عمه جون
15:25
خورشید عمه
صبحی که شروعش با توست خورشید دیگر اضافه است.......... حس بودنت قشنگترین حس دنیاست.... تو که باشی ......... هر روز را نه هر ثانیه را عشق است عمه جون ملیسا امروز عید فطره رمضان سال قبل تو شکم مامانی بودی و ازت فقط تصویری خیالی ساخته بودیم با لگد زدنات تو دل مامانی میگفتی ی ی ی منم بله امسال هستی وعید رو به همه تبریک میگی گلم عیدت مبارک............................
نویسنده :
عزیز عمه جون
19:15